تلخ نگاری های یک ستاره شمار

قله بیست سالگی فتح شد.اینک کوهنورد خسته است و نفس نفس می زند.پرچم را می کارد و دست بر شانه های خدای خویش منتظر خورشید می ماند.
ما بقی سرازیری ست.راه گریزی هم نیست."و لامفر"

بایگانی
آخرین مطالب

پوست بز، کیف پول لیمویی

چهارشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۸، ۱۲:۰۸ ق.ظ

چطور می‌شه دوستت نداشت؟ بسیار شنیده‌ام و تقریبا قبول دارم که هیچ چیز ثابت نمی‌مونه. حتی دوست داشتن. در جریان رونده رود باید رها بود. چسبیدن به جایی یعنی غرق شدن. ثابت نگه داشتن چیزی آشفته کردن خوده. همه این‌ها درست و همه وعده‌های تا ابد دوستت دارم پوچ. اما تو بگو به من که ذات عشق رهایی‌ست. رها چون پرنده‌ای آزاد.آنقدر گرم می‌چکد از نگاهت که چموشی خاموش می‌شود. تاریکی‌ها نور می‌شود. بوی صدق می‌دهی. هدیه‌ای که چون نسیم آیی و زمان را به شوخی می‌گیری. در خلسه خنکی حضورت، آه! لحظات ناب سرور در بی وزنی، عشق و شادی معنا می‌شوند و پیش از آن‌که به خود آیی نسیم راه دیگری گرفته‌است. رها چون نسیم.چون تو. چون درختان هزارساله هنوز سبز ایستاده‌ام در سکوت تا لحظه اینجایی تو، برسد. در شاخه‌هایم بوز تا موسیقی را خلق کنیم. تا رقص را بیافرینیم. چطور می‌توان دوستت نداشت؟ آنچنان دل می‌تپد در من که هر طلوع خورشید به سان معشوقه‌ای زیبا از درونم بالا می‌آید با قلبم قرین می‌شود و اشک تنها ثروت من است تا این لحظه را تفسیر کند تا به خودم بفهماند که چگونه، درونم، گاه طوفان است بر کرانه دریا! کنون که اینجایم پا سفت کرده بر خاکی که نمی‌شناسم و هنوز نه‌توی درونم سفت و خشک و تاریک نشده‌است در این لحظه در این مکان با تمام ذرات وجودم مهرت را به قلب دارم. من ثروت‌مند ترینم.

  • Behnam

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی