تلخ نگاری های یک ستاره شمار

قله بیست سالگی فتح شد.اینک کوهنورد خسته است و نفس نفس می زند.پرچم را می کارد و دست بر شانه های خدای خویش منتظر خورشید می ماند.
ما بقی سرازیری ست.راه گریزی هم نیست."و لامفر"

بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

از خواب بیدار شدم.تو پیش تر بیدار شده بودی.پیش به سوی چیدن برنامه امروز برای خوش بودن.امروز چطور بخندیم ؟ مثل این نبات که در دل چایی آب می شود چطور بخندانمت کله قند م؟ 

از خواب بیدار شدم.چطور محو و ناپیدا شده ای؟ حقیقتا قبل از خواب موقع گوش دادن به موسیقی های اندوه و صبر به یادت می افتادم اما امروز صبح...مثل مه دم صبح، وقتی که آفتاب رمق ندارد هنوز، آمدی تا به خودم بیایم هوا گرم شد.

از خواب بیدار شدم.از تخت بیرون آمدم رفتم دویدم.در حین دویدن هم بیدار نشدم.بعضی وقتها آدمی بخوابد بهتر است.خواب خیلی خوشمزه است.

از خواب بیدار شدم.چرا پیر شدنتان اینقدر غم انگیز شده است برایم؟ این بزرگترین تراژدی برای بشریت است که قادر به دیدن و به یاد آوردن است! خاطره چیزی جز تلخی است در نهایت ؟

امروز از خواب بیدار شدم.به تو فکر کردم.گفتم امروز اگر بشود و دیدمت آماده ام.امروز نشد.چند امروز بعد شد.دیدمت گفتمت و شنیدمت....

  • Behnam