تلخ نگاری های یک ستاره شمار

قله بیست سالگی فتح شد.اینک کوهنورد خسته است و نفس نفس می زند.پرچم را می کارد و دست بر شانه های خدای خویش منتظر خورشید می ماند.
ما بقی سرازیری ست.راه گریزی هم نیست."و لامفر"

بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است


این بابا رو می بینی? با خودشم قهره.آقای اخلاقی. صدای موسیقی را زیاد می کنیم تا مرز شعر خواندن دو گیلاس دیگر صبر کن.از کبد چرب تا قلب روسپی خانه و مغز بد فکر همه را از پس گیلاس اونل فهمیده ای که داری.از زن و مرد تنها دهان و صدا می فهمی.آنها که بیشتر حرف می زنند زنان اند.مردها بیشتر چرت و پرت می گویند.یک نفر ضرب بگیرد! کنترل فکر که دست خودت نباشد می روی وسط خزر با قایق و دریا چنان آرام است که خوابت گرفته است.از تنهایی به جمع پناه می بریم.از جمع به مستی و از مستی به شعر و تو هیچ جا مرا ول نمی کنی.چه پر اندوه می شود گیلاس چه پر خنده می شود شبنم چه آرام می شود شب چه تنها می شوم من.به حال خود هزار بار قهر کرده ام و در سردی پاییزی ان وقت ها که پیراهن آستین بلند می پوشیدم و کوله پشتی نمی انداختم و همه می گفتن چه پسر خوب و ساکتی ست!چه نامرد بودند همه...آمین!گیلاس بعدی! نون به نرخ روز می خورد لاک پشت خرفت.و به گدایی که مثل گربه سرک می کشید و نگاه می کرد و حرفی نمی زد کسی نگفت چه مرد خوبی یک سیخ جوجه دادیمش تا ول کند برود.ستار خان بی گناه چه کرده ای که لشگرت شکست خورده است در میان شعرهایی که می خوانیم.بچه های کوچک می گویند شراب من خنده م نمی گیرد بقیه چه مرگشان است؟آقای اخلاقی منم.وقتی که وسط دریا که خوابم برده بود.یا روزی که مومن روزه از گرسنگی اخلاق نداشت.یا روزی که اگر به خودش رحم می کرد شما نمی کردید.بابا ولمون کنین از بس که بدیهیات را برایم زر زدید,مفلس های مفلوک...نامت سپیده دمی ست...صدای زن است یا مرد نمی فهمم فقط می شنوم.
  • Behnam
ما را بی بزک می خواست و به گل پلاستیکی که در جیبش گذاشته بودیم تف کرد.ما معنای طبیعی بودن را نمی دانستیم و اگر بد نبودیم در اشک خود غرق نمی شدیم. خروس ذبح شده پیش از سحر بودیم و از گلویمان جز صدای اصلی و زبان مادری گاهی هم تنک واژگان انگلیسی بیرون می پرید.ما یک لشگر آدم بودیم.گاهی صدایی شبیه "قل" "قل" می دادم و چیزی از آن تو نمی آمد تا بگویم.ما یک عالمه آدم بودیم لخت و سکسی تووی ساحل نیس فرانسه و زیر خورشید پژمرده گوشه آسمان حمام آفتاب گرفته بودیم.نه دروغ گفتم ما هیچ جا نبودیم اتفاقا شب بود و مورچه ها از سر و کولمان بالا می رفتند پاهایمان تاول زده بود و کشیک خودمان را می دادیم تا کسی نفهمد خودی هستیم.یعنی ما از خود آنها بودیم ولی آنها یک چیزیشان بود که از ما نبودند.ما خیلی بودیم بی نقشه و بی فرمانده و بی ستاره و به جایش پر از شهوت و پر از چپاول بودیم.این بوم نقاشی هم تحرک دارد در چشم های لعیا دختر همسایه و حرص زاییدن دارد.مثل مجید که وقتی از ماشین پیاده شد به فحش هایی که می خورد بی اعتنا بود و گفت طرف خودش از چیز دیگری غمگین است...


  • Behnam