تلخ نگاری های یک ستاره شمار

قله بیست سالگی فتح شد.اینک کوهنورد خسته است و نفس نفس می زند.پرچم را می کارد و دست بر شانه های خدای خویش منتظر خورشید می ماند.
ما بقی سرازیری ست.راه گریزی هم نیست."و لامفر"

بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

صبح شنبه آمدم اتاق.نبودی.روی تختت خوابیدم.خواب خوشمزه ای بود.من معنای خویشتن داری را در تو به هزاران نحو دیدم.من سنگ ها را از کاج ها چیدم و چون کلاغی سکوتت را نشانه رفتم.شب شد نیامدی.سه روز است که نیستی.تلفنت را پاسخ نمی دهی.پیامت می دهیم و در جواب کجایی؟از ما غذر خواهی می کنی.عذر چه چیزی؟حرفی نمی زنی.یکبار گذاشتن و رفتن به کدام لهجه فهمیده می شود؟باد پنجره را باز می کند.پرده را به مشت می بندد.باران کج کج می بارد.برگ های خشک "وز" در هوا معلق اند.آفتاب پهن می شود و زَفت** می شود.بعد از ظهر دیوانه ای ست.این حال ماست.شانه هایم می لرزند.نه!تو دیگر نه!وقتی که دو جام خون را به کوچه خدا می بردی شانه هایم لرزید.به سختی صبر می کنم.برگ و باران و نور بی رمقی روی تختت نشسته اند.یک ابر از پنجره به اتاق آمده است ما را در آغوش گرفته است.یکی می گوید پیامی از کوه است به ما.و ما به اندوه خالی اتاق خیره شدیم و چون خودت که تلخی ها را جرعه جرعه می نوشیدی نوشیدیمش و به یک تابلوی نقاشی  تبدیل شدیم برای ابد.

*chel peyseen به گویش ما به معنی بعد از ظهر دیوانه است.وقتی که باد و باران و آفتاب همزمان می شوند و روشنایی روز متناوبا کم و زیاد می شود.
**زفت:  در گویش ما به معنی جمع کردن است.

  • Behnam