تلخ نگاری های یک ستاره شمار

قله بیست سالگی فتح شد.اینک کوهنورد خسته است و نفس نفس می زند.پرچم را می کارد و دست بر شانه های خدای خویش منتظر خورشید می ماند.
ما بقی سرازیری ست.راه گریزی هم نیست."و لامفر"

بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

صبح، احمد،من، چایی، دیوار،باد و خنکا.صبح،فکر،کبوتر سفید،کبوتر سیاه،درخت،خورشید تنها.صبح،نگاه،سخن،سکوت،جوانه ای تازه برپا.صبح ،درون،شور،تصاحب،گفتگو،خطا.صبح ،من،امعا و احشا،امعا و احشا،امعا و احشا!:-(

  • Behnam