تلخ نگاری های یک ستاره شمار

قله بیست سالگی فتح شد.اینک کوهنورد خسته است و نفس نفس می زند.پرچم را می کارد و دست بر شانه های خدای خویش منتظر خورشید می ماند.
ما بقی سرازیری ست.راه گریزی هم نیست."و لامفر"

بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

درختی گریسته است؟
یا کوه رازی دارد
برای گفتن
این چنین هولناک و شتابزده که ابر
می بارد و  می غرد
تنها سرباز غمدیده غریبه عاشق
به طبیعت گوش نهاده است
همه خانه هستیم
شاید هم کسی پنجره را باز کرده است!


*از معدود دوستانم در اهواز (و کل خوزستان)شهرضا(و کل اصفهان) و تهران که بر حسب اتفاق سایه مهربانیشان به تلخ نگاری های یک ستاره شمار می افتد خواستارم نظر صریحشان را در مورد دو شبه شعر طبیعت برایم بنویسند.سپاس."بهنام"

  • Behnam

باران چنان ببار 
که نماند کسی به شهر
باران چنان بزن
که نماند نغمه ی خنیاگری اسیر
اینک که باز سکوت و 
باز حریم و باز حریر
جنگل با تصویر مهی غریب در ضمیر
اینسان سر در هم و مشتاق و شوقناک
دلداده است
به حکمت سبز برگ درخت پیر

  • Behnam