تلخ نگاری های یک ستاره شمار

قله بیست سالگی فتح شد.اینک کوهنورد خسته است و نفس نفس می زند.پرچم را می کارد و دست بر شانه های خدای خویش منتظر خورشید می ماند.
ما بقی سرازیری ست.راه گریزی هم نیست."و لامفر"

بایگانی
آخرین مطالب

پیچش شاخ میشی گیسوان بیرون زده از پارچه

چهارشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۵۰ ب.ظ
آبی ترین شعرها زورق بی هدف وانفسای پر هاج و واج زندگیم را آرام نمی کند.باد از هر سمت می وزد.از کردستان از تبریز از اصفهان از تهران از دهات از کوه ها از گندم زارها می وزد. به بادگیرهای یزد پناه می برم به عالی قاپو به آپارتمانی در میدان فردوسی سیاه شده از دود،به فلاسک چای به "نزار قبانی" به "ناظم حکمت" به خدا.با دکمه های کیبورد لپ تاپم پارو می زنم.سوار موج شده ام، فردا صبح جنازه مجازی ها را از ساحل بیرون می کشم و در لیوانی تا نیمه آب خاموش می کنم.زورقم را از درخت ساخته ام.امیدم را از برگهای خشک شاخه هاش و سفرم را از ریشه آغاز می کنم.در ابتدای دوراهی به دستان مادرم نگاه می کنم.در دوراهی دیگر به دستان پدرم می نگرم و وقتی که در طوفان استقلال رها شدم به قلبم به سبیلم نگریستم.گم شده ام.بین این همه گره دریایی هیوریستیک رفتن به کدام راه است؟وقتی که دنیا پس از تاریخ وفات من همچنان دنیاست و مردان زنان زیادی با زورق هایشان دل به دریا زده اند و چه احماقانه به بادهای فریبنده دلخوشند.نه من،من،نه من.تنها شاید چسب زخمی از من بر تن زمین بماند.نه،رهایم کنید.به عقرب زلف کجت باید پناه بیاورم.به پیچش موزون گیسوانت که از پارجه حجاب دلفریب بیرون زده است.
  • Behnam

نظرات  (۲)

یزد یک جایی داشت کافه کاریزما که یک پشته بامی داشت با تعدادی تخت که روی هر کدوم یک کرسی گذاشته بودند و میتونستی لنگاتو بکنی توش,یک پلاستیک هم روش کشیده بودند که باد نیاد تو
باد هم شدید بود و روی پلاستیک یک موزیکی برای خودش مینواخت,سه سرباز بودیم از سه گوشه ی ایران که هیچ کدوم حرف نمیزدیم فقط صدای باد رو گوش میدادیم و لبی به لیوان قهوه میزدیم و پکی به سیگار و نگاهی به ساعت داشتیم که این ازادی ساعت 9 شب تمام خواهد شد و باز ماییم و اسارت
پاسخ:
اینجایی که ما هستیم یه جایی داره به اسم جاده ابریشم که دانشکده های دانشگاه رُ وصل می کنه به سلف و بهداری و مسجد و نقلیه.هر بار که از این جاده ابریشم رد می شم شروع می کنم به از بر شعر خوندن و بی هوا راه رفتن حتی بعضی وقتا یهو وسط راه ترمز می گیرم و می پرسم ازش. می گم :گشنه ت بود؟
توی جاده ابریشم زندگی هم گاهی ترمز بگیربپرس ازش. گشنه ات نبود؟
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی