تلخ نگاری های یک ستاره شمار

قله بیست سالگی فتح شد.اینک کوهنورد خسته است و نفس نفس می زند.پرچم را می کارد و دست بر شانه های خدای خویش منتظر خورشید می ماند.
ما بقی سرازیری ست.راه گریزی هم نیست."و لامفر"

بایگانی
آخرین مطالب

شب من زلف سیاهت

سه شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۰۳ ب.ظ
با تارهای نامرئی
به ناگاه و ناغافل
خنده را چلاند
لب خشکید
هرم داغی از دشنام
بر زبان نهاد
چشم های او
دیگر متون بینایی را نمی خوانند
در زمهریر اصفهان
چون ماهی مرده ای
که قیمت خود را سفت گاز گرفته است
جایی نشسته است چون دیگران
تارهای نامرئی خشم
گذشته را
به حال او
میخ کوب کرده است.
  • Behnam

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی