تلخ نگاری های یک ستاره شمار

قله بیست سالگی فتح شد.اینک کوهنورد خسته است و نفس نفس می زند.پرچم را می کارد و دست بر شانه های خدای خویش منتظر خورشید می ماند.
ما بقی سرازیری ست.راه گریزی هم نیست."و لامفر"

بایگانی
آخرین مطالب

جریان کشنده روشنای ذهن

شنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۱۸ ق.ظ

و آن چنان بی خود از خود بود که دستها در جیب هایش دنبال هیچ می گشتند و نگاه به هر سو می انداخت چیزی نمی دید جز آن چه می خواست.آن چنان این چارچوب تن محصور کننده بود برایش که بین رفتن و ماندن درمانده بود!چون زنبوری که تمنای هزار گل را به دشت می بیند... اما دوستان صبر کنین! پیشتر نرویم! این همه عطش و شور این انسان از رخداد دیدار هر گلرویی که دم بزند! یا از خوشحالی یک انسان پس از گذراندن یک امتحان سخت، یا مرگ افتخار آمیز یک آدمی در راستای هدفش یا ...سخن بگوید. هر چه باشد.دست نگهدارید و چند ثانیه فکر کنید که "اشتباه" در تک تک فکر های او مستتر باشد!در تمام ذرات بدن این آدمی خبطی همیشگی نهادینه شده باشد که وی اشتباهی خشنود است.اشتباهی اشتیاق دارد و ... آنچنان این اشتباه کشنده و مرگبار است که کندوی عسلی را عقیم می کند و نوشته پر حس مرا آبستن گنده گوزی های فلسفی می کند یا ... اما این فکرها این باورها این راه ها چنان مبهم و پر انشعاب هستند که اگر کورمال کورمال نخواهیم مسیری را طی کنیم زیر آفتاب کشنده راه از تشنگی و خستگی جان می دهیم.به ازای کدام وظیفه حق می گیریم؟

  • Behnam

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی