تلخ نگاری های یک ستاره شمار

قله بیست سالگی فتح شد.اینک کوهنورد خسته است و نفس نفس می زند.پرچم را می کارد و دست بر شانه های خدای خویش منتظر خورشید می ماند.
ما بقی سرازیری ست.راه گریزی هم نیست."و لامفر"

بایگانی
آخرین مطالب

چه چیز تو را شاد می کند؟

پنجشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۳:۱۱ ب.ظ

چه چیز تو را شاد می کند؟ای تنها دلیلِ شاد بودنم!ای اندوهِ پنهانِ گداخته یِ زیرِ خاکستر! هنوز به ناتوانیِ دستهایِ کوچکم پی نبرده ای؟من طلوع را برای تو می خواهم و شب را برای خودم.من انبوهِ میوه ها را در دامنت می خواهم و باد را برای خودم.دستت را می گیرم،به چشم هایت خیره می شوم و موهایت را می بویم.ای کاش می شد غمت را از دستهایت به دستهایم، از چشمانت به چشمانم و از موهایت به نفسم برگیرم و زندگی را ،زندگیمان را با دو سیب، با دو لبخند، بر صورت تو ،بر صورت من،  دوباره ساخت.آنگاه من راه به جایی می بردم و آرام می گرفتم.چون کوه که دردهایش را به دریا می ریزد و هزار درخت در کنار رودِ اندوه، رود زنده،رود زاینده،صد هزار بر می آورند.چکاوکان تا آرامش رود خنیاگری می کنند و خدا تنها پرستاری ست که بندناف را نمی برد.

  • Behnam

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی