تلخ نگاری های یک ستاره شمار

قله بیست سالگی فتح شد.اینک کوهنورد خسته است و نفس نفس می زند.پرچم را می کارد و دست بر شانه های خدای خویش منتظر خورشید می ماند.
ما بقی سرازیری ست.راه گریزی هم نیست."و لامفر"

بایگانی
آخرین مطالب

زخمی(خسته)

شنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۴۲ ب.ظ

امروز یک گل انار و فردا یک تکه مرجان است که با کفش های آبی راه می رود. او در امتداد سلسله امروزها و فرداها همیشه زیبا ست.من یک باغبانم.من یک غواصم.سکوت می کارم و در اندوه به دنبال مرجان ها می گردم.کسی این حرف ها را نمی داند.در بین آن صدای کرکننده که به جای سخن گفتن فقط می توانستیم به هم نگاه کنیم آرامشی ابدی از سکوت در من سرزده مهمان شد. دست های نامرئی دوست داشتنم را بر شانه ات گذاشته ام تا تپش قلبت با من سخن بگوید.ای تجسم،ای زبان ابر،بر خشکی روح من فرزانگی را فرو ریز تا روزها بگذرند .

  • Behnam

نظرات  (۱)

وقتی زمین باروری داری که توش زعفرون میشه کاشت چرا سکوت میکاری که مفت نمی ارزه , بیا من خروار خروارشو دارم...
واسه ناله ات کامنت گذاشتم نه سکوتت
اما دوست داشتم واسه فریادت نظر بدم.
پاسخ:
چه خیالی!چه خیالی!
می دانم
پرده ام بی جان است
خوب می دانم
حوض نقاشی من بی ماهی ست.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی