تلخ نگاری های یک ستاره شمار

قله بیست سالگی فتح شد.اینک کوهنورد خسته است و نفس نفس می زند.پرچم را می کارد و دست بر شانه های خدای خویش منتظر خورشید می ماند.
ما بقی سرازیری ست.راه گریزی هم نیست."و لامفر"

بایگانی
آخرین مطالب

خلسه ی شبانه زیر تازیانه های شبگیسو

پنجشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۳، ۰۹:۰۵ ب.ظ
با آن دو چشم زیبایش آیا زندگی را هم زیباتر می بیند؟من تجلی بهار را و شکوفه های نورسته ی بادام را در او می بینم.هر کلمه ای که می نویسم نشان از اندک امید من به ادامه دارد.آیا از بهاران او گنجشکی به تاکستان من پرواز خواهد کرد؟از دل کوچکش آیا ابری بهاری به تاکستانِ تشنه ی من سفر خواهد کرد؟یک لحظه می شود فکر نکرد،تنها روی پله ها نشست و فقط شب را نگریست ؟ در او خیره ماند؟ که ماه را به موهایش گیره کرده است و در پوستینِ تنهاییِ غریبه سرگردان خواب های خوش جا داده است.بیدار شو من تنها هستم.
  • Behnam

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی