تلخ نگاری های یک ستاره شمار

قله بیست سالگی فتح شد.اینک کوهنورد خسته است و نفس نفس می زند.پرچم را می کارد و دست بر شانه های خدای خویش منتظر خورشید می ماند.
ما بقی سرازیری ست.راه گریزی هم نیست."و لامفر"

بایگانی
آخرین مطالب

red border

شنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۲۳ ق.ظ

دور لبهات خطی قرمز می کشی.این حد و مرزی ست که برایم خط و نشان کرده ای.من گلوله خورده ام و حالا حالا ها جای سرخی لب هات از پیراهن سفیدم پاک نمی شود.ما دو نفر بودیم که تعطیلات آخر هفته بیشتر از یک تعطیلات آخر هفته ی معمولی برایمان طول می کشید.یاد دارم که یک طره ی مویت موج دار افتاده بود بیرون و حرف که می زدی تکان تکان می خورد.بعد ها که باز دیدمت طره ات را ندیدم و گمان کردم که موهایت را کوتاه کرده ای،خیالی نبود.تو با من حرف می زدی و من تصور می کردم که طره ی مویت موج دار افتاده است بیرون و تکان تکان می خورد.تو این جایی،خودت هم نمی دانی.اما من می بینمت که روی همین کناپه ی چرمی نشسته ای پا روی پایت انداخته ای و از من می پرسی که چه هنگام به خرید برویم.نگاهت می کنم.می گویم:چیزی به پنج نمانده است.آماده شو.کانال های ماهواره را عوض می کنم.رقص عذرا!سیاست،آشپزی،رنگین کمان با بوق ممتد.بی فایده است.خاموشش می کنم.به کناپه خالی نگاه م اندازم.تو این جایی خودت هم نمی دانی.چون من دارم تصور می کنم.تصور می کنم مرز قرمزی که روی لبهات برایم خط و نشان کرده ای و طره ی مویت را که موج دار بیرون افتاده است و می دانم که موقع حرف زدنت تکان تکان می خورد.

  • Behnam

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی