تلخ نگاری های یک ستاره شمار

قله بیست سالگی فتح شد.اینک کوهنورد خسته است و نفس نفس می زند.پرچم را می کارد و دست بر شانه های خدای خویش منتظر خورشید می ماند.
ما بقی سرازیری ست.راه گریزی هم نیست."و لامفر"

بایگانی
آخرین مطالب

پاییز

دوشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۲، ۰۹:۴۸ ق.ظ
ارتشی ها تفنگ هاشان را با دو دست بالا بردند.زن ها از تراس های آپارتمان گل پرتاب می کنند و بچه ها سوت می زنند و خوشحال هستند.جنگ جهانی دوم خاتمه پیدا کرده است.Game Overقرمز رنگ بزرگی روی پوستر پایان جنگ جهانی دوم کجکی نوسته شده ...
مدادهایم را تراشیده ام و خزان های کوچکم را کادوپیچ کرده ام.لباس های اتو کشیده ام را به تن می کنم و به آینه نگاه می کنم.شق و رق می ایستم.شق و رق می روم.ما در تصادف چهارراه همیشه، همدیگر را یافتیم.در اضطراب های پاییزی تنها من و تو زود به مدرسه می رسیدیم.درس می خواندیم درس می شنیدیم.می نویشتیم.خط می زدیم.پاک می کردیم.ما با بوی کاغذهای کاهی بزرگ شدیم . کفش هایمان را عوض کردیم.جوراب های ضخیم به پا کردیم.عینک زدیم.شق و رق ایستادیم.شق و رق راه رفتیم.حالا به تو می گویند بانو .بانوی مهر با چشمانی آبنوسی و صدایی به گرمی تابستان و با چادری سیاه که یونیفرمهای کودکی را فراموش کرده است.من اما هنوز پسربچه ای هستم که فقط صدایش بم شده است.شب ها خواب فرفره آبی می بیند.خواب کودکیت را می بیند و با همین چیز ها شادمان است.هنوز پاییز را تمام نکرده است.پاییز به دنیا آمده است و پاییز را دوست دارد.انگار دلش می خواهد برای همیشه در پاییز بماند.کوچک بماند.
  • Behnam

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی