تلخ نگاری های یک ستاره شمار

قله بیست سالگی فتح شد.اینک کوهنورد خسته است و نفس نفس می زند.پرچم را می کارد و دست بر شانه های خدای خویش منتظر خورشید می ماند.
ما بقی سرازیری ست.راه گریزی هم نیست."و لامفر"

بایگانی
آخرین مطالب

ز اشک پرس حکایت...

پنجشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۲۳ ب.ظ
پدر پیراهن سبزی تنش بود که هیچ وقت با آن پیراهن ندیده بودش.یقه اش را دریده بودند.سینه اش پر از چسب های دایره ای شکلی بود که از زیرش سیم هایی دزدکی فرار کرده بودند به دستگاههای دیجیتالی که فاجعه را شماره می انداختند.پرستار همان طور که به تختی که مابین دو پرده سفید در انتهای بخش سی سی یو بود اشاره می کرد به پسر گفته بود فقط یک دقیقه فرصت داری.زمین٬صفحه شطرنجی بخش٬نور سفید لامپ های سقف را به چشم های پسر منعکس می کرد."قدم هایت را سریعتر کن پسر!به جلو نگاه کن!مرد باش"...سرباز کوچک خودش را به آخر صفحه می رساند.پدر دست هایش را زیر ملافه سفید پنهان کرده بود.نمی خواست پسرش دستهای سوراخ شده از لوله های سرم و چه و چه را ببیند."مرد که گریه نمی کند پسر!اشک هایت را بگذار برای تنهاییت !"...کوه سبز با موهای برف گرفته اش روی تختش دراز کشیده بود و سراغ عینک مطالعه اش را از او می گرفت.انگار هیچ اتفاقی نیفتاده بود.انگار همه این سیم ها و صداها  مجلس انسی بود بین خود و پسرش.مثل بقیه روزهای تابستان که پدر و پسر توی ایوان خانه یشان می نشستند و پدر حیاط را آب می پاشید و می گفت:"یک غزل از حافظ برایم بلند بخوان"
...خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود/بهر درش که بخوانند بیخبر نرود...
یک دقیقه تمام شده بود.به لحظه وداع اشک های حلقه زده توی چشمان این دو هم خون همه ناگفته ها را پرده در کرده بود.بوسه ای بر گونه پدر.شور است...پسر چند قدمی که از پدرش فاصله گرفت طاقتش تمام شد و زد زیر گریه.نمی خواست پدر تکان خوردن شانه هایش را ببیند.پدر چشمهایش سرخ شده بود و به آرامی دستهایش را از زیر ملافه سفید بیرون آورد.

  • Behnam

نظرات  (۱)

بعد از مدتها سلام...
اومدم بگم تو که قلمت به شوکولات میگه زکی چرا به وبای دیگه خبر نمیدی بیان بخوننت دیدم تو نظرات گفتی حاضر نیستی فکرتو تو بوقو کرنا کنی. خاصی برادر شوکولات نگار خاص
دوروغ چرا نتونستم بخونم ولی ندید قبول دارم.
پاسخ:
پاسخ: سلام.خدا توفیق نمی ده...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی