تلخ نگاری های یک ستاره شمار

قله بیست سالگی فتح شد.اینک کوهنورد خسته است و نفس نفس می زند.پرچم را می کارد و دست بر شانه های خدای خویش منتظر خورشید می ماند.
ما بقی سرازیری ست.راه گریزی هم نیست."و لامفر"

بایگانی
آخرین مطالب

سبز و داغ

پنجشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۴۷ ب.ظ
کارون سبز و سرد وسط شهر خزیده بود.
 دکتر گفته بود همزمان با رژیم غذایش پیاده روی هم کمک زیادی به لاغر شدنش می کند.سرما خورده بودم.خسته و بی اثر با هم پیاده بر می گشتیم به خوابگاه.روی پل کابلی بودیم که به رود نگاه انداختم و یک لحظه دلم خواست تا سوار یکی از آن قایق های موتوری حاشیه رود شوم و به یکی از نی زار های جزیره ای وسط کارون بروم و همراه با مرغ ها و پرنده های آنجا به صدای رشد نی ها گوش دهیم.زندگی سبزی که قد می کشید.
صدای ماشین ها صدای ما را به هم نمی رساند.شروع کردم به فریاد کشیدن."خداااااااا".انرژی گرفته بودیم.به من می گفت:"هی!وات آر یو دویینگ؟یو بردن مای آبرو".گفتم:به گندت. سرعتش را تند تر می کرد تا به من برسد و من بیشتر داد می زدم:"خدااااااااااااااااا".
چهارراه زند رسیده بودیم که نان خریدیم.نان داغی که طعم زندگی بود.نهایت خستگیمان بود و چقدر دلمان خواب می خواست.
  • Behnam

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی