تلخ نگاری های یک ستاره شمار

قله بیست سالگی فتح شد.اینک کوهنورد خسته است و نفس نفس می زند.پرچم را می کارد و دست بر شانه های خدای خویش منتظر خورشید می ماند.
ما بقی سرازیری ست.راه گریزی هم نیست."و لامفر"

بایگانی
آخرین مطالب

بی دیدار 1

چهارشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۲، ۰۶:۴۰ ب.ظ
همه کارها از پیش طبق برنامه آماده شده بود.اینکه خانواده خبر دار باشد که دانشگاه تا بیست و هفت اسفند کلاس می گذارد.این که هادی دیرتر برود و خوابگاه تهران بماند تا برود پیشش.این که به "آدم برفی"خبر داد که می خواهد بیاید آنجا و... 
ترمینال سه راه خرمشهر بود که پیام "آدم برفی"آمد.:من سرم شلوغه و باور کن نمی تونم بیام و...".این بار که می خواست به ترمینال برود.همه اش خیال می کرد.همه اش درگیر ذهنش بود.صدای تاکسی سرویس می بردش به فضا.به کارون که نگاه می انداخت ماهی می دید.پل گرده اسبی سفید بود.مردم دیالوگ های نمایش اکران نشده زندگیش را از بر می گفتند.نخل ها رقص چنار می کردندو شرجی داغ اهواز، نسیم خنک دماوند بود.ترمینال سه راه خرمشهر رسیده بود.بلیط بی قراریش را نگاهی انداخت.مقصد تهران بود نه سپاهان همیشگی.صندلی هشت.فرصت نبود.آدم برفی داشت اب می شد اما پیام داده بود که نیایم.
  • Behnam

نظرات  (۱)

آدم برفی هنوز آب نشده.هنوز توی قاب عکس،پشت به دوربین،سر جایش ایستاده و کنار آتش خودش را گرم می‌کند.در شیشه‌ی قاب‌عکس چشم‌هایی سیاه و فریم سیاه عینکی پیداست.کسی اینجا هوس کرده کنار آتش گرم شود.

ولی بیرون،بهار شده...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی