تلخ نگاری های یک ستاره شمار

قله بیست سالگی فتح شد.اینک کوهنورد خسته است و نفس نفس می زند.پرچم را می کارد و دست بر شانه های خدای خویش منتظر خورشید می ماند.
ما بقی سرازیری ست.راه گریزی هم نیست."و لامفر"

بایگانی
آخرین مطالب

کدام یک؟

جمعه, ۶ بهمن ۱۳۹۱، ۱۱:۲۵ ق.ظ
هی هی یکریز او گله را به سبزترین بهار می برد.
من در دل چراغان شب روی سنگ فرش های جلوی کلیسا نشسته ام.
او کلاهش را کمی جا به جا می کند و زیر سایه درخت چمباتمه می زند ،چپقش را می کشد، آه می کشد و به گوسفندهایش نگاه می کند.
ارمنی های بداخلاق با بطری های مشروبشان،فروشگاه مخصوص بزرگ ها و دختران نژاد روسی کلافه ام کرده اند  هاج و واج ایستاده ام و فقط مبهوت صدای ویلون کنسرتو پاگانینی شده ام.این صدا کجاست؟ این شاعرانه پرستی من، زندگیم را مختل کرده است.
شیر تازه،آب چشمه و عسل و شراب سرخ ترین انگور -همه- را داشت و نی می نواخت.او باید عاشق دختری باشد که به گندم زار می دود و گیسودرازی می کند. دامنی دارد با بته جقه های ریز و رنگی که در حاشیه دامنه ساده اش نقش بسته است . نیلوفری از میان گودی شانه هایش قد کشیده است و از بالای گوشش بالا آمده و در میان موهایش گل کرده است.دخترک پستان هایی سفت و درشت خواهد داشت که عطر میوه های وفادار کال درختان را می دهد و از ساغر پستان هایش غول های فردای زندگیش را  خواهد نوشاند.
من یک لیوان آب می خواهم و کمی فرصت تا بین مرگ و تاریکی کدام را انتخاب کنم.پیشتر از آن که کامارو اس اس سبز رنگ زیرم بگیرد و مردم گرد جنازه ام حلقه ای بزنند و بگویند ماشین به انسان احترام نمی گذارد.من فقط جرعه ای آب می خواهم تا دست از سر خودم بردارم.
گله همین طور که گلاویز صحرا شده است بین راه بچه می زاید و او باید بره های سفید را به گله برساند.صدای زنگوله ها و آبی آسمان.بره ها و میش ها.دخترک و نی لبک. اگر همین طور بماند او به اخلاق پایبند بوده است.

  • Behnam

نظرات  (۳)

به جز شعرا کل متنا رو خوندم. یاد این تیکه از نوشته ی مصطفی مستور تو کتاب سه گزارش درباره ی نوید ونگار افتادم که میگفت بعضی حرفا یقه ی ادمو محکم میچسبه تو صورت ادم زل میزنه و میگه زندگی همینه عوضی دنبال چی میگردی؟؟؟
قسمتهایی از حرفات در منم به شدت صدق میکنه تاپاله در دهان قد حرفا و ادعا ها نبودن و...همین




ممنون.
این مثالایی که اوردی از این فکر من میاد"اگه قراره زندگیم بهم بریزه بهتره که به دست خودم خراب بشه.نه بقیه."
سلام
اره خراب شدن زندگی به دست خود ادم قابل تحمل تره تا به دست بقیه گرچه خیلی از فرو ریختن و ترسای ما از قضاوتا اظهار نظرا دیدگاهها حتی هدفای همین بقیه سرچشمه میگیره...
یکی از اهالی همین بقیه بدجوری گند زد به زندگی ما که هنوزم که هنوزه داریم تاوان میدیم باشد که فقط از دل خودم پیروی کنم و بکوبم تو دهن این بقیه ...شتلق
قلمت خیلی قشنگه دقیقا همون چیزاییه که نوک زبون ادم گیر کرده




سلام .مچکرم از لطفت.
فعلا زندگی من بازی ماریو شده.فقط اینکه قراره من چند بار بسوزم و دوباره قارچ بخورم و از نو شروع کنم خسته م کرده.
"چرا تا شکفتم
چرا تا تو را داغ بودم نگفتم
چرا بی هوا سرد شد باد
چرا از دهن حرفهای من افتاد؟"قیصر امین پور
سلام
ببخشید فکر کنم سو تفاوت شده من نویسنده ی وب قلم شکن نیستن فقط واج اراییم با ایشون متشابه هستشوب شمارم از وب ایشون یافتم
خلاصه اگه اشتباهی رخ داد ببخشید تقصیر از من بود که رفع ابهام نکردم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی