تلخ نگاری های یک ستاره شمار

قله بیست سالگی فتح شد.اینک کوهنورد خسته است و نفس نفس می زند.پرچم را می کارد و دست بر شانه های خدای خویش منتظر خورشید می ماند.
ما بقی سرازیری ست.راه گریزی هم نیست."و لامفر"

بایگانی
آخرین مطالب

می خواست شعر بشود نثر هم نشد...

شنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۱، ۱۱:۱۰ ق.ظ

از مهتاب و گفتگو به خانه برگشتند
ما هوس چای داغ کرده بودیم
این زمستان
از بین دیوانه های آسمان این شهر ساخته شده بود.
دیو سفید! تو آخرین خان زندگی ما بودی
فاصله خوبی و سفیدی
فاصله پاییز و زمستان آنهایی بود که به خانه برگشتند.
و ما از سردی دیوانه های شهر هوس چای داغ کرده بودیم.
  • Behnam

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی