تلخ نگاری های یک ستاره شمار

قله بیست سالگی فتح شد.اینک کوهنورد خسته است و نفس نفس می زند.پرچم را می کارد و دست بر شانه های خدای خویش منتظر خورشید می ماند.
ما بقی سرازیری ست.راه گریزی هم نیست."و لامفر"

بایگانی
آخرین مطالب

صحنه ها

چهارشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۱، ۰۶:۲۴ ق.ظ
صحنه ۱:
مانعی مستطیلی شکل که پشت آن دو نفر با هم صحبت می کنند.بینندگان فقط حالت ابروها و چین و چروک پیشانی و موهای سر ان ها را می بینند.مانع مستطیلی شکل از دیده شدن چشم ها جلوگیری می کند.

صحنه۲:
از پشت پنجره ای با میله های عمودی آن طرف پنجره پسری با لباسی راه راهِ افقی نیمه ای از سرش و بدنش تنها مشخص است.

صحنه۳:
همه جا را مه گرفته است.ما از وسط نخلستان داریم رد می شویم.یک نفر از ما می گوید:بایستید."آیا ما واقعا بیداریم؟"

صحنه۴:
دو نفر در سلف غذاخوری دانشگاه روبه روی هم نشسته اند.زاویه دوربین از نگاه یکی از آنهاست.لحظه ای او به دوستش نگاه می کند.همه دانشجویان-پشت سر او- غذا می خورند.می خندند و با هم حرف می زنند.اما "دوست" فقط به گوشه ای نگاه می کند و هیچ نمی گوید و هیچ نمی خندد و هیچ نمی خورد.

  • Behnam

نظرات  (۱)

؟؟؟
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی