گذرت به این جا می افتد.سرد خانه گورستان را می گویم.قلب های یخ زده اینجا چقدر آشناست و چقدر سکوت اینجا به من شباهت دارد.من در تعادل بین یک وابستگی عمیق و یک بریدگی عمیق به یک صخره خورده ام.کاریش نمیشه کرد.لاله ای خردم با لکه های سیاهی درون پیرهنم.
بستنی های انسان ، گوشتهای تکه آویزان، چشم های خیره، بدن های عریان.
بستنی های انسان ، گوشتهای تکه آویزان، چشم های خیره، بدن های عریان.
- ۰ نظر
- ۲۷ شهریور ۹۱ ، ۰۶:۳۸