فاراد!توی عکس فقط ما دو نفر سبیل داریم و فقط ما دو نفر هستیم که خواستیم موهامان بلند شده باشد.دوران راهنمایی همکلاس بودیم.اولین بار با هم نماینده ی کلاس شدیم.اما اولین برخورد جدی وسط زنگ ورزش بود که یقه اش را گرفتم و یک لگد به پایش زدم و او هم دستم را چنگ زد.اول راهنمایی به علت بلوغ زودرس قلدری بودم برای خودم.به هر حال اول دعوا آخر رفاقت بود برایمان.این که هر روز به همدیگر زنگ می زدیم و درمورد فیلم ها - آن هم در سن پونزده شونرده - صحبت می کردیم فازمان را از بقیه جدا می کرد. کتاب می خواندیم، فکر داشتیم. شکاف های بزرگ و اتصالات بزرگ تر ما را در فاصله الکترونی مناسب حفظ کرد.اما یقینا شباهت ها بیشترند و مراتب دوستی صدقه همین شباهت هاست.فکرم این جاست که چرا در مورد فرآد خودسانسوری دارم.مثلا به این فکر می کنم که چرا ننوشتم که از موفقیتش در هر زمینه ای ناراحت می شدم و یک ماه پیش این قضیه را به خودش هم گفتم و خدا را شکر می کنم که توانستم آن تفکر منزجر کننده را تغییر دهم.یا چرا ننوشتم که در نهضت انگولک در هر دو جریان ایشان نیز ید طولایی داشتند. ذهن فعال و خردمند فاراد همیشه برایم حیرت آور است و خوشحالم از شناخت او در زندگیم.می خواهم از جاوید بنویسم.او توی عکس نیست.اما در ذهن و قلب من هست و می بینمش.هربار که دکمه پاور لپ تاپم را فشار می دهم به یاد جاوید می افتم.به این که لپ تاپ حلیم بود در دستهاش.آن قدر که با جاوید راحت بودم و بی دغدغه و اضطراب حرف هایم را به او می گفتم در نوع خودش بی نظیر بود. در مورد دخترها و نوع برخورد با آن ها با هم صحبت می کردیم.یا مسائل خیلی کوچک جنسی که گفتنش به فردی دیگر به جد سخت است برایم.جاوید، من را بسیار کمک کرده است.دو سه باری هم از مخمصه نجاتم داد.دمش گرم.دست مریزاد. روحیه ی شادش رخوت را از تنمان جدا می کرد. خارج از اخلاق هم شوخی و مسخره بازی در می آوردیم و مهم این بود که من هم بودم و از همان کارها لذت می بردم و لذت بخش تر این که بعد ها که من و جاوید بزرگتر شدیم و با سوغات ایلام دم خور شدیم جاوید بیشتر شرایط را درک می کرد و رعایت حال دیگران را می کرد. منطقی بودنش چهار سالِ کارشناسی را در یک اتاق کنار هم با خوشدلی نگهمان می دارد.چهار سال فراموش نشدنی!
- ۱ نظر
- ۲۳ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۱۷