از اتاق ها تخت داریم برای خوابیدن.
شنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۳۴ ق.ظ
من عاشق دختر رز هستم. یاد دارم که با او دستهای نیایشمان را به سمت آسمان بالا بردیم و از کف دستهامان آفتاب را نوشیدیم.آنگاه منِ تاک ایستادم و سایهام را زیباتر دیدم.من و دخترم میدانستیم که چشمهامان از ازل خمار بوده است و خاک رخصت حلول هیچ جان تازهای را در خودش نمی دهد و در آن یارای ریشه دواندن هیچ مهمان ناخواندهای نیست.بین سبزی موهایش شاخههایم پیدا شدهاست و در بالای حجم سبز زیبای زندگی و تازگی،دست پیر و خشکی به دخترش اشاره می کند. صمیمانه به سان پاییز و زمستان سرد و پر لکنت کنار هم ایستادیم و هیچ کس دوست ما نیست.زمان را می خوانیم و برای شب هایی که می گذرد اتاقی داریم و از اتاق تخت هایی برای خوابیدن.
- ۹۳/۰۴/۲۸