مریم
سه شنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۰۲ ب.ظ
شیرین لبکم،سانتاماریا! تو نور و عسل را به چشمانت هبه کرده ای آنگاه که تمام جواهرفروشان شهر چشمان تو را گواه می گیرند.خورشید مینیاتوری من،مریم مقدس! در گردنبند قرمزت هزار خورشید تابان،بر قتلگاه خون هایی می تابد که مسیحان عاشق را به گل رز چهار میخ کرده اند.سکوت سفید شب،مریمکم! یک سوره قرآن برای تو،کافی ست تا چشمهایمان را ببندیم و در زیر ملافه ای از ستاره های سفید آیه های شب را جرعه جرعه نوش کنیم.پرتره عصمت و بکارت،مریم درون من! فرشتگان کوچک ؛مسحور و شگفت زده در گذرگاه خلق یک شاهکار، بر دستان داوینچی بوسه می زنند و من در بدویت تاریخی نو،در لباس یک قدیس نامت را نجوا می کنم."مریم".هبوط ناخواسته آسمان بر زمین،مریم همیشگی!من و تو به سفری خواهیم رفت و به نظاره دنیایی شگرف خواهیم نشست که از رابطه آفتاب با شمسه ها و تلالوء رنگین نور با ترنج فرش و شوق هوسناک کودکان برای در آغوش گرفتن رشته های نور؛خواهد گفت.
مریم!بیا و دستم را بگیر،می خواهیم برای زندگی سوت بزنیم.
مریم!بیا و دستم را بگیر،می خواهیم برای زندگی سوت بزنیم.
- ۹۲/۰۵/۲۹