کدام یک؟
جمعه, ۶ بهمن ۱۳۹۱، ۱۱:۲۵ ق.ظ
هی هی یکریز او گله را به سبزترین بهار می برد.
من در دل چراغان شب روی سنگ فرش های جلوی کلیسا نشسته ام.
او کلاهش را کمی جا به جا می کند و زیر سایه درخت چمباتمه می زند ،چپقش را می کشد، آه می کشد و به گوسفندهایش نگاه می کند.
ارمنی های بداخلاق با بطری های مشروبشان،فروشگاه مخصوص بزرگ ها و دختران نژاد روسی کلافه ام کرده اند هاج و واج ایستاده ام و فقط مبهوت صدای ویلون کنسرتو پاگانینی شده ام.این صدا کجاست؟ این شاعرانه پرستی من، زندگیم را مختل کرده است.
شیر تازه،آب چشمه و عسل و شراب سرخ ترین انگور -همه- را داشت و نی می نواخت.او باید عاشق دختری باشد که به گندم زار می دود و گیسودرازی می کند. دامنی دارد با بته جقه های ریز و رنگی که در حاشیه دامنه ساده اش نقش بسته است . نیلوفری از میان گودی شانه هایش قد کشیده است و از بالای گوشش بالا آمده و در میان موهایش گل کرده است.دخترک پستان هایی سفت و درشت خواهد داشت که عطر میوه های وفادار کال درختان را می دهد و از ساغر پستان هایش غول های فردای زندگیش را خواهد نوشاند.
من یک لیوان آب می خواهم و کمی فرصت تا بین مرگ و تاریکی کدام را انتخاب کنم.پیشتر از آن که کامارو اس اس سبز رنگ زیرم بگیرد و مردم گرد جنازه ام حلقه ای بزنند و بگویند ماشین به انسان احترام نمی گذارد.من فقط جرعه ای آب می خواهم تا دست از سر خودم بردارم.
گله همین طور که گلاویز صحرا شده است بین راه بچه می زاید و او باید بره های سفید را به گله برساند.صدای زنگوله ها و آبی آسمان.بره ها و میش ها.دخترک و نی لبک. اگر همین طور بماند او به اخلاق پایبند بوده است.
من در دل چراغان شب روی سنگ فرش های جلوی کلیسا نشسته ام.
او کلاهش را کمی جا به جا می کند و زیر سایه درخت چمباتمه می زند ،چپقش را می کشد، آه می کشد و به گوسفندهایش نگاه می کند.
ارمنی های بداخلاق با بطری های مشروبشان،فروشگاه مخصوص بزرگ ها و دختران نژاد روسی کلافه ام کرده اند هاج و واج ایستاده ام و فقط مبهوت صدای ویلون کنسرتو پاگانینی شده ام.این صدا کجاست؟ این شاعرانه پرستی من، زندگیم را مختل کرده است.
شیر تازه،آب چشمه و عسل و شراب سرخ ترین انگور -همه- را داشت و نی می نواخت.او باید عاشق دختری باشد که به گندم زار می دود و گیسودرازی می کند. دامنی دارد با بته جقه های ریز و رنگی که در حاشیه دامنه ساده اش نقش بسته است . نیلوفری از میان گودی شانه هایش قد کشیده است و از بالای گوشش بالا آمده و در میان موهایش گل کرده است.دخترک پستان هایی سفت و درشت خواهد داشت که عطر میوه های وفادار کال درختان را می دهد و از ساغر پستان هایش غول های فردای زندگیش را خواهد نوشاند.
من یک لیوان آب می خواهم و کمی فرصت تا بین مرگ و تاریکی کدام را انتخاب کنم.پیشتر از آن که کامارو اس اس سبز رنگ زیرم بگیرد و مردم گرد جنازه ام حلقه ای بزنند و بگویند ماشین به انسان احترام نمی گذارد.من فقط جرعه ای آب می خواهم تا دست از سر خودم بردارم.
گله همین طور که گلاویز صحرا شده است بین راه بچه می زاید و او باید بره های سفید را به گله برساند.صدای زنگوله ها و آبی آسمان.بره ها و میش ها.دخترک و نی لبک. اگر همین طور بماند او به اخلاق پایبند بوده است.
- ۹۱/۱۱/۰۶
قسمتهایی از حرفات در منم به شدت صدق میکنه تاپاله در دهان قد حرفا و ادعا ها نبودن و...همین
ممنون.
این مثالایی که اوردی از این فکر من میاد"اگه قراره زندگیم بهم بریزه بهتره که به دست خودم خراب بشه.نه بقیه."