فردا امتحان "نظریه زبان ها و ماشین ها" دارم.ذهنم یکهو درگیر شده است.یک روند تکراری و مسخره که تا یادم می آید بوده است.زمان امتحان ها یکهو ذهنم درگیر می شود.خوب و بد بگذرد این مشغله فکری مکرر تخمی در این دوره زمانی مرا همچون یک ماشین کرده است که زبان دارد و نبضش مثل ثانیه شمار ساعت اتاق، زمان را می شمارد.در راه چاه فاضلاب اهواز گیر کرده ام.در خوابگاه گیر کرده ام.خودم را گوشه اتاق چپانده ام و عمرم را به آن فعل دو حرفی داده ام.زبان هیچ کس را نمی فهمم.از تمام قومیت ها بدم می آید و از جماعت گه خور روشن فکر هم حالم به هم می خورد.یکی دو نفر را می توانم تحمل کنم و از یکی دو نفر هم خوشم می آید.و من که در پرستش شهوات عابدی ثابت قدم هستم ، دخترکان دانشگاه و محیط زندگیم را مایل هستم و تنها برای دیدگانم نماز را نور است و خواب...
- ۰ نظر
- ۲۱ دی ۹۲ ، ۱۱:۱۳