دوره گذر.گذر از خیال به بی خیالی.همه این ها با یک سوال دو کلمه ای شروع شد.بی خوابی یک اسب چموش فقط از یک سوال دو کلمه ایشروع شد.من اسب چموش لشگری شکست خورده ام بی تاب از تشنگی و خسته از سراب.عشوه های فرشته مرگ برای "یک بوس کوچولو" چقدر شهوت بودن را آزار می دهد.حالا من خوابم می آید و خسته ام از سراب و فرشته مرگ که از دور زانوانش را به من نشان می دهد.حالا من در مانده ام در یک سوال دو کلمه ای.گذر از خودم به ناخودم با این سوال شروع شد.و انگار همه چیز تمام شد.و اما جواب:"دلیلی برای پیدا بودنم ندارم.سخت در تلاشم تا فراموش کنم سخت."
و خاموشی سراغاز فراموشی است.
با این اسب نه سواری کنید.نه عنانش بکشید.نه دوشادوشش چهارنعل بتازید.نه ترحمش کنید.بایستید و از فاصله ای دور با یک تیر تمامش کنید.فقط مطمئن شوید تشنه نباشد.همین...
و خاموشی سراغاز فراموشی است.
با این اسب نه سواری کنید.نه عنانش بکشید.نه دوشادوشش چهارنعل بتازید.نه ترحمش کنید.بایستید و از فاصله ای دور با یک تیر تمامش کنید.فقط مطمئن شوید تشنه نباشد.همین...
- ۱ نظر
- ۳۱ مرداد ۹۱ ، ۱۰:۳۰